کد مطلب:304441 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:189

سرزنش اصحاب شورای سقیفه
فَهَیْهاتَ مِنْكُمْ! وَ كَیْفَ بِكُمْ؟! وَ اَنّی تُؤفَكُونَ؟ وَ كِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِكُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ وَ اَحْكامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، وَ زَواجِرُهُ لائِحةٌ، وَ اَوامِرُهُ وَاِضَحةٌ، قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، اَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدوُنَ، اَمْ بِغَیْرِهِ تَحْكُموُنَ؟! «بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً»؛ [1] «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فی الآخِرَةِ مِنْ الْخاسِرینَ». [2] شما كجا و فتنه خواباندن كجا؟ (دروغ می گویید) و چگونه از راه، بازتان می گردانند؟ در حالی كه كتاب خدا در میان شماست و بار مسئولیّتش را بر دوش دارید، فرمانهای او آشكار، و احكام آن روشن، و پرچمهایش افراشته و بالند است. واداشتن ها (بایسته ها) و بازداشتن ها (نبایسته ها)ی آن، بر مَلاست، با همه روشنی اش پشت سر افكندید! آیا آن را وانهاده، داوری جز قرآن می گیرید؟ [چه انتخاب بدی] و چه بد جانشینانی برای ستمگران اند؛ «و هركس جز اسلام، دینی دیگر جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود و وی در آخرت، از زیانكاران است».

فاطمه(س) در این بخش از سخنان خویش، بر «شورای سقیفه» می شورَد و ادّعای بانیان آن را كه می گفتند: ما به انگیزه پیشگیری از وقوعِ فتنه و آشوب و جلوگیری از بحران رهبری، ناچار از انتخاب جانشین (خلیفه) بودیم، نادرست می داند؛ زیرا به طور قطع، علاوه بر اینكه كارشان اجتهاد در مقابل «نصّ» است و حركت در جهت خلافِ كتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) و سرمشقی آماده از الهاماتِ شیطانی است، پیامبر(ص)، بیش از اصحاب سقیفه نسبت به آینده اسلام و مسلمانان، احساس خطر می كند. بدین روی، گذشته از اینكه در مواضع مختلف، آنان را از جانشینی علی(ع) و وصایت آن بزرگوار كه اَرشدِ ذكورِ اهل بیت(ع) است، آگاه كرده، در «غدیرِ خم»، از سوی خداوند، مأموریت یافت تا به عنوان آخرین و بااهمیّت ترین فرمانِ آسمان، «ولایت» او را در اجتماع مسلمانان، آن هم پس از انجام مراسم باشكوهِ «حج»، ابلاغ كند:

یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِن رَبِّكَ وَإِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ. [3] ای پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ كن. اگر نكنی، پیامش را نرسانده ای.

بنابراین، رهبری امّت پس از پیامبر(ص)، از آنِ كسی است كه از سوی خدا و پیامبر تنصیص یافته و پیش از توطئه «سقیفه» به مسلمانان اعلام شده است. با اینكه قرآن (كتاب اللَّه) فراروی شماست و همه حقایق و تعالیمی كه آورده، روشن و بدون ابهام است، شما را نمی رسد كه در «سقیفه» گِرد هم آیید و شتابناك، در ظاهر به عنوان دلسوزی و خیرخواهی امّت، و در نهان، برای رسیدن به مطامع شخصی و تأمین هوسهای شیطانی، به انتخاب «جانشین» اقدام كنید؛ زیرا گذشته از اینكه هیچ گونه نیازی به این گردهمایی نبود، اساساً شأن و منزلت امامت و جانشینی پیامبر(ص) پایگاهی است رفیع كه برای هركس، امكان ورود به آن نیست، و تنها شخصِ امام است كه با داشتن خصائص و خصلتهای شخصی، می تواند، بارِ سنگین رسالت الهی را بر دوش كِشد و از دین خدا دفاع كرده، به گسترش و اشاعه آن، اقدام كند و جامعه را بر اساس احكام الهی اداره كند. نكته مهم اینكه از دیدگاه فاطمه(س) كه از آغاز زندگی در آغوش محیط وحی تربیت یافته، حتّی ولادتِ او نیز بر سرشت اسلام است: وَ لَمْ یُولَدْ لِرَسُولِ اللَّهِ(ص) مِنْ خَدیجَةَ(س) عَلی فِطْرَةِ الْاِسْلامِ اِلّا فاطِمَةُ، [4] .

حضرت رسول(ص)، وحی ی را دریافت و ابلاغ می كرد كه هم امّت را با آن هدایت می نمود و هم به نیروهای محرّك تاریخ این امّت، عنایت داشت، برای همین، وی در آنِ واحد، هم بر امور امّت نظارت می كرد و هم حكومت؛یعنی به عنوان رهبرِ سیاسی و نظامی، قاضی و مصلح اجتماعی در خدمت مردم بود. بنابراین، طبیعی می نمود كه هسته اصلی جریان هدایت و اداره جامعه اسلامی (مسئله امامت) را بیش از هر پیامی كه مأمور ابلاغ آن است، مورد توجّه قرار دهد.

با توجّه به اهمیّت بی نظیر مسئله «امامت» و این كه منصب و منزلتی الهی است و دست بشر در گزینش آن، به لحاظِ نقصانی كه در دركِ و فهم مصالح انسانها دارد، كوتاه است، و همچنین حركتی كه از سوی دست اندركاران سقیفه یعنی انتخاب شونده و انتخاب كنندگان به وجود آمد، به لحاظ شرعی و قانونی تجاوز به حقّ مسلّم علی(ع) بود، به اجمال به فرموده های امام علی بن موسی الرضا(ع) در توصیف امامت و پایگاه آن، اشاره می كنیم: عبدالعزیز بن مسلم، كه دانشمندانِ رجال، او را از اصحاب امام رضا(ع) شمرده و از او به نیكی یاد كرده اند، گفت: در مرو، همراه امام رضا(ع) بودم. در مسجد جامع آن شهر، گِرد آمدیم و بحث بر سرِ امر امامت، میان مردم در گرفت و اختلاف نظرهای بسیار در آن یاد كردند. من خدمت سرور و آقایم امام رضا(ع) آمدم و گفتگوهای مردم را به عرضش رساندم. امام(ع) لبخندی زد. سپس فرمود:

«ای عبدالعزیز! آن گروه ندانستند و در دین خود، فریب خوردند. به راستی، خداوند - عزّوجلّ - جان پاك پیامبرش را باز نگرفت، مگر پس از آنكه دین خود را بر او كامل فرمود و قرآن را كه روشنگر همه چیز است و حلال و حرام و احكام و تمام نیازمندی های مردم به كمال و تمامْ در آن بیان گشته، فرو فرستاد و فرمود: «مَا فَرَّطْنَا فِی الْكِتَابِ مِن شَیْ ءٍ [5] .

ما در قرآن، چیزی را فروگذار نكردیم». و در حجّ بِدْرود (آخرین حج) كه پایان عمر آن حضرت بود، بر او نازل فرمود: «الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً [6] .

امروز (روز عید غدیر)، دین شما را به حدّ كمال رسانیدم و بر شما نعمت خود را تمام كردم و دین اسلام را بر شما پسندیدم»؛ و امر امامت، از كمال دین است و پیامبر(ص) درنگذشت، مگر آنكه همه نشانه های دینش را برای امّتش روشن ساخت و راههایشان را برای ایشان توضیح داد، و ایشان را به راه حق سپرد و علی(ع) را پرچم و پیشوایی برای آنان قرار داد، و هیچ چیز از نیازمندی های مردم را واننهاد؛ مگر آنكه آن را بیان كرده باشد. پس هركه ادّعا كند كه خداوند دینش را كامل نفرموده، در واقع، كتاب خدا را رد كرده، و هركه كتاب خدا را رد كند، به راستی كافر شده است. آیا قَدْرِ امامت و پایگاه آن را در میان امّت می فهمند تا بِهْ گزینی (و انتخاب) ایشان، در آنْ روا باشد؟ به راستی، امامت (و پیشوایی)، مقامی است كه خداوند، پس از نبوّت و خلیل بودن، در مرتبه سوم، به ابراهیم(ع) اختصاص داد و فضیلتی است كه بدان، شرفش افزود و نامش را بلندآوازه كرد. پس خدای - عزّوجلّ - فرمود: «وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً. و چون ابراهیم را پروردگارش به شعائری چند آزمود (و آموزش داد) و او آنها را به انجام رساند، فرمود: «من تو را پیشوای مردم می گمارم» [7] .

حضرت خلیل، شادمانه گفت: «وَمِنْ ذُرِّیَتِی؟ قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. و از زاد و رودِ من، چه كسی را می گماری؟ فرمود: عهد من به ستمكاران (مشركان از دودمان تو) نرسد» [8] .

پس این آیه، امامت و پیشوایی هر ستمكاری را تا روز قیامت، باطل كرد و آن را فقط در برگزیدگان نهاد... از آنجا كه پس از محمّد(ص)، پیامبری نیست، این نادانان از كجا امامت را با نظر و آرای ناقص خود برمی گزینند؟ (و به نصب امام از پیش خود از طریق شورای كذایی می پردازند؟)... امام چون خورشیدی تابان است كه پرتوش بر سراسرِ گیتی بتابد، و افقِ گسترده ای است كه دیده ها و دستها بدان نرسد...

امام، یگانه روزگار خویش است. نه احدی همپایه او و نه دانشمندی هم مایه اوست؛ نه برایش عوضی و نه مِثْلی و نه مانندی است. هر فضلی، ناخواسته و ناجُسته، ویژه اوست كه خداوندِ موهبت بخشِ فضیلت فزایش به ویژگی عطا فرموده است. پس كیست كه به شناخت امام یا كُنْه وصفِ تمام او برسد (تا انتخابش در امكان او باشد)؟... آیا پندارند كه «او»، جز در خاندان پیامبر خدا - كه درود بر او و خاندانش باد - یافت شود؟ به خدا سوگند كه وجدانهای خودشان، آنان را دروغزون شمارد (و اگر به وجدان خود مراجعه كنند می بینند كه دروغ می گویند). سوداهای باطلی به سرشان زده كه بر پلّكانِ بلندِ دشواری بالا رفته و به جایگاه لغزنده ای پا نهاده اند كه آنان را به پرتگاه ژرفی درافكنَد؛ زیرا می خواهند به آرای خویش، خودسرانه امامی برای خود بتراشند. چگونه می توانند به اختیار خود، امامی برگزینند؟ با اینكه امام، دانایی است كه هرگز دچار جهل نشود، و چوپان و نگهبانی است كه مكر نَورزد؛ معدنِ نبوّت است؛ در نَسَب و تبارش طعنی نرود و هیچ والانژادی بدو نرسد. دودمان، از قریش دارد و تبار، از بنی هاشم و خانواده، از پیامبر(ص). شرف افزایِ اشراف و فرعِ شجره عبد مناف است. دانش افزا و تمامْ شكیب، و به كار امامت، توانمند و به سیاست، دانا و به ریاست، سزاوار است. اطاعتش واجب است و قائم به امر خدا و خیر بندگان است... [9] .


[1] سوره كهف، آيه 50.

[2] سوره آل عمران، آيه 85.

[3] سوره مائده، آيه 67.

[4] بحارالأنوار، ج 19، ص 117.

[5] سوره انعام، آيه 38.

[6] سوره مائده، آيه 3.

[7] سوره بقره، آيه 124.

[8] سوره بقره، آيه 124.

[9] اين روايت را مرحوم كليني در كافي، ج 1، ص 201 و صدوق در كمال الدين و عيون أخبار الرضا(ع) و نعماني در كتاب الغيبة، و طبرسي در الاحتجاج آورده اند كه در پاره اي موارد، تفاوت در عبارت دارند و ما به پاره هايي از آن، بسنده كرديم. ره آورد خرد (تحف العقول)، ص 455-459.